علیرضای مامانعلیرضای مامان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
محمدرضای مامان محمدرضای مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

منو جوجه هام

بدون عنوان

سلام پسرم میخوام ازت گلایه کنم امروز پسر خوبی نبودی مامانو اذیت کردی خیلی ناجور لگدم میزنی امروز دردم میاد خب بعضیاشون انقدر شدیدن که میترسم پوست شکمم پاره بشه بیفتی بیرون هرچی باهات حرف زدم فایده ای نداشت هرچی نازت کردم باهام آشتی نکردی حتی آب بازی هم باهات تو حموم کردم آروم نشدی همیشه وقتی تو حموم باهم بازی میکنیم کلی حال میکنی میدونم شمام از من دلخوری امروز یه اتفاقی برام افتاده که خیلی بخاطرش ناراحتم دکتر گفته وقتی ناراحت میشم و استرس دارم شما حالت بد میشه ولی دست خودم نیست مامانی خیلی داغونم ...
2 خرداد 1394

بدون عنوان

سلام مامانی باز من رفتم دکتر باز هرچی از دهنش درومد بهم گفت همیشه دعوام میکنه میگه حرفمو گوش نمیدی درحالیکه من همه تلاشمو میکنم که همه چی خوب پیش بره نمیدونم چرا انقدر طلبکاره شایدم حق با اونه آخه میدونی پسرم این هفته بجای اینکه وزنم بیشتر بشه لاغرتر شدم اندازه دور شکمم هم فرقی نکرده این یعنی شما بزرگ نشدی مگه به مامان قول نداده بودی زود تپلی بشی من که فقط چیزایی که تو دوس داریو میخورم نمیدونم دیگه مشکلت چیه دکتر گفت باید برم سونوگرافی تا دقیق تر بررسی بشی ولی من حالم زیاد خوب نبود عجیب سرم گیج میرفت ...
30 ارديبهشت 1394