علیرضای مامانعلیرضای مامان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
محمدرضای مامان محمدرضای مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

منو جوجه هام

بدون عنوان

1394/2/8 0:20
نویسنده : مامانی
38 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من اومدم

از دست من دلخورین؟

حق دارین ولی همه چیز خیلی یهویی اتفاق افتاد نتونستم خبر بدم

ولی میدونین  خداییش خیلی حس خوبی به آدم دست میده  وقتی میبینه هستن کسایی که نگرانش میشن و براشون مهمه

وقتی وارد وبلاگ شدم و دیدم پیامهاتونو اولش ناراحت شدم که باعث نگرانیتون بودم ولی راستش بعدا خوشحال شدم از داشتن دوستای گلی مثل شما

همه تونو دوست دارم ممنون از اینکه به فکرم بودین

اما دلیل غیبتم:

من چند روز بود همش درد داشتم

ولی دوشنبه خیلی بیشتر شد و رفتیم بیمارستان

تو این یک هفته که بستری بودم چند بار تا مرز زایمان رفتم ولی خدا بهم لطف کرد و این اتفاق نیفتاد با اینکه شرایط اصلا خوب نبود و خونریزی داشتم

اشتباه من این بود که ریسک کردم و بدون توجه به حرف دکترم بخاطر یه ترس بیخود سرکلاژ نکردم و خودمو تو دردسر انداختم

اما الان زدن این حرفها فایده ای نداره و کار از کار گذشته

باید بیشتر میموندم بیمارستان ولی بخاطر علیرضا برگشتم خونه طفلک خیلی اذیت شده من تحمل ناراحتیشو ندارم 

الانم تنها کاری که میتونم بکنم صبر کردنه

و از شما خواهش میکنم برای من و پسر کوچولوم دعا کنید محبت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)